یک شانه ی مردانه می خواهم ؛تا هق هق ام آرامتر باشد
شاید که یک شب سهمم از دنیا ؛آرامشی بی دردسر باشد
گــم میشوم در آســـمانی که از ابــرهای گریه ســرشــار است
این سرنوشت تلخ بی بالی یست؛وقتی که جفتت درسفرباشد
ازتوسکوت سالهای تلخ...درمن هجوم بغض های سرد
تنها همین سهم من و ما شد؛شاید همین ارث پدر باشد
هرشب تمام شهرخاموش اند،اینجا به دنبال چه میگردم
وقتی هوای دل سپردن نیز؛ کبریت های بی خطر باشد؛
دیگرتقلایی نمی ماند،ثابــت کنم من باتــو خوشــــبختم!
وقتی که سهم دیگران با تو، هرلحظه ازمن بیشتر باشد
باید برای گریه وشـــانه یک بـــاور از تنـــهایی ام باشم
دلــواپس زن بودن خویشم!تا کی همیشه کوروکرباشم؟!
مرزی برای دل سپردن نیست..با تبصره عاشق نخواهی ماند
قطعا سرانجامی نخواهد داشت...
حسی که اما واگر باشد...
javahermarket
نوشته : نارون
تاریخ: چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:شانه,مردانه,سرانجام,دلواپس,تنها,ثابت,شهرخاموش,سهم,ارث,عاشق,سپردن,خطر,سکوت,خوشبخت,سرنوشت تلخ,